باور نداشتـم که چنین واگذاریم
در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم
آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک دم قدم به چشم گـهر زا گذاریم
چون سبزه دمیده به صحرای دور دست
بختم نداد ره که به سر پا گذاریم
خونم خورند با همه گردنکشی کسان
گر در بساط غیر، چو مینــا گذاریم...
نمی دانم دلم دیوانه کیست
اسیر خانه ویرانه کیست
نمی دانم چرا گریانم امشب
پریشانحال و دل آزارم امشب
نمی دانم نشان از شادمانی
کجا باید بجویم در نهانی
خدایا داد من از غم توبستان
مرا هم جرعه ای امشب بنوشان
بگیر دستم مرا با خود روان کن
دلم را با دل خود هم زبان کن
خطا برمن نگیر مسکینم امشب
شراب تو به لب شرمگینم امشب
مرا در وادی زلفت رها کن
هرآنچه خواستی دربارما کن
سلام خوبید عکساتون قشنگه خودتون عکاسی میکنید؟
در رهی که به سنگ حسادت کوچه ، تنگ ماهی قرمز دلم شکست، خدایا سربر دامانت نهادم و نوازشم کردی. خدایا از جبر کوچه ننالیدم. خدایا من گریه نکردم.....
گاهى ...
دلت"به راه" نیست!!
ولى سر به راهى ...
خودت را میزنى به "آن راه" و میروى...
و همه،
چه خوش باورانه فکر ميكنند..
که تــو..
"روبراهى"....
سلام دوستان گرامیم
از اظهار لطف همه شما سروران بسیار سپاسگزارم
16863 بازدید
26 بازدید امروز
55 بازدید دیروز
411 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian